نیچه
وقتی نیچه گریست
شهر وین، در پایان قرن نوزدهم؛ لو سالومه آمده است تا یوزف برویر، پزشک مشهور و استادِ زیگموند فروید را بیابد.او نگرانِ دوستش، نیچه است.
[quote]
سالومه در یادداشتی برای برویر مینویسد که «آیندهٔ فلسفهٔ آلمان در خطر است» و از او میخواهد که این خطر را خنثی سازد.
[/quote]
برویر باید اندیشمند بزرگ و تنهایی را که از سردردهای شدید میگرنی رنج میبرد، معالجه کند و او را از این گرفتاری برهاند.
ولی نیچه نباید از این جریان و دیدار برویر و سالومه بویی ببرد.
برویر تصمیم میگیرد با روشِ جدید «بیاندرمانی» که بهتازگی در مورد بیمار دیگرش آنا؛ تجربه کرده، او را درمان کند.
با این حال فیلسوفِ مغرور آلمانی، حاضر نیست «روان» خود را به دست یک پزشک بسپارد و تنها از او میخواهد که «جسم» او را درمان کند.
کوششها و ترفندهای گوناگون برویر برای مطرح ساختن مشکلات روحی نیچه راه به جایی نمیبرد.
سرانجام ترفند زیرکانه و البته خطرناک برویر برای ورود به دنیای درونی نیچه سرآغاز دیدارهای پیاپی او و نیچه میشود،
دیدارهایی که در آن هر یک از آنها میکوشند تا دیگری را درمان کنند.
به این ترتیب میان برویر آرام و دلسوز، و نیچه حساس و خوددار، دوئل گفتاری تندی بوجود میآید و هر چه این دو به هم نزدیکتر میشوند،
برویر بیشتر متوجه میشود که فقط در صورتی میتواند نیچه را معالجه کند که وی اجازهی این کار را بدهد.
۲ پاسخ
وای این عالیه من پارسال خوندم
هر چند بعضی از صفحات رو چند بار خوندم تا متوجه بشم اما لذت بردم از این کتاب
درود بر شما
شما هم میتونید کتاب های که خوندید رو در سایت معرفی کنید تا دیگران هم از اون کتاب ها استفاده کنند.
https://www.marasemirani.ir/book-introduction